.::NICOTINE FINGERS::.

انگشتان نیکوتینی

Tuesday, January 17, 2012

چه بی تابانه می خواهمت ای دوریت آزمون سخت زنده به گوری، چه بی تابانه تو را طلب می کنم
گویی دختری شانزده ساله، که از شاملو می دزدد


Friday, January 13, 2012

دلم دردی که دارد با که گوید


Saturday, January 07, 2012

Streets of torment
Feed on your sorrow, anger and despair
Take ‘em to get to her
But they seem to get no where
how would you chase your shadow
if the sun who casts it there
?wants to shine in somebody else's day
and you got all the time  
to go through every word that you said
but late at night
when you just got your tears to put you to bed
you know,what drove her away
was you, being there.


Sunday, August 14, 2011

یک تریپ بد

چارلز بوکوفسکی

تا حالا دقت کرده بودین که تلویزیون رنگی و LSD تقریبا هم زمان برای مصرف به دست ما رسیدن ؟ یک باره این همه رنگ برای سیاحت ما ، بعد ما چی کار کردیم؟ یکی رو ممنوع کردیم و اون یکی رو بگا دادیم. البته که تلویزیون در دست آدمای فعلی به هیچ دردی نمی خوره .تو این یکی که بحثی نیست. و تازگی هم خوندم که یه شیشه اسید پاشیده شده تو صورت یه مامور پلیس، وقتی که ریخته بودن تو خونه یکی به جرم تهیه داروهای توهم زا بگیرنش. این هم یه جور گندکاریه. برای ممنوع کردن LSD,DMT یا STP یک سری دلایل اولیه وجود داره.
-اینا می تونن عقل یه آدم رو برای همیشه از بین ببرن – اما چغندر چیدن هم می تونه همین کارو بکنه، یا پیچ سفت کردن تو یه کارخونه ی جنرال موتورز، یا ظرف شستن، یا انگلیسی 1 درس دادن تو یکی از دانشگاههای محلی. اگه قرار باشه همه ی چیزایی رو که می تونن یه نفرو دیوونه کنن ممنوع کنیم، کل ساختار اجتماع فرو می ریزه –ازدواج، جنگ، اتوبوسرانی، سلاخ خونه ها، زنبورداری، جراحی، یا هرچیز دیگه که به ذهنتون میرسه.
هرچیزی می تونه یه آدم رو دیوونه کنه چون بنای اجتماع روی پایه های غلطی گذاشته شده. و تا وقتی که همه اش رو نریزیم پایین و از اول نسازیم، دیوونه خونه ها همچنان توی چشم باقی میمونن. این کاهش بودجه ای هم که فرماندار عزیزمون قراره درمورد دیوونه خونه ها اعمال کنه، به نظر من به شکل غیر مستقیم به این معنیه که اونایی که از دست اجتماع دیوانه شدند، لیاقت اینو ندارن که از طرف جامعه حمایت و درمان شن، خصوصا تو این زمانه ی تورم و مالیات های دیوانه وار. این پولا بهتره خرج جاده ساختن بشه، یا اینکه نم نم ریخته شه رو سر سیاها که نریزن شهرامون رو آتیش بزنن. ولی من یه فکر عالی دارم. چرا نمیایم دیوونه ها رو بکشیم؟ کلی پول اینجوری پس اندازه میشه. دیوونه ها هم زیاد میخورن، هم جای خواب لازم دارن، تازه حال آدم رو هم بهم میزنن – با اون وضعی که جیغ و داد میکنن و ان و گهشون رو به درودیوار میمالن و از این کارا – تنها چیزی هم که لازمه یه کمیسیون پزشکیه که تصمیمارو بگیره و یه چند تا پرستار خوش بر و رو (زن یا مرد) واسه ی اینکه فعالیتهای جنسی فوق برنامه ی روانپزشکا رو ارضا کنن.
حالا برگردیم ،کم و بیش، به LSD . چون درسته که میگن هر چی کمتر داشته باشی ،اتفاقات بیشتری برات میفته –مثلا چغندر چیدن – ولی از طرف دیگه هم میگن هرچی بیشتر داشته باشی ،اتفاقات بیشتری برات میفته.
هر جور پیچیدگی که مستلزم مشاهده باشه را در نظر بگیری – نقاشی، شعر گفتن، سرقت بانک، دیکتاتور بودن، و امثال آنها – آدم را به جایی می برند که خطر و معجزه مثل دوقلوهای به هم چسبیده اند. همیشه نمیتونی با یه سرعت بتازونی، اما وقتایی که میتونی ،زندگی واقعا برات جالب میشه. خوابیدن با زن یه مرد دیگه به اندازه ی کافی خوبه، اما یه روز میفهمی که بالاخره قراره مچتو وقتی شلوارت پایینه بگیرن، واین فقط لذت کاررو بیشتر میکنه. گناهان ما در بهشت بوجود میان ،برای اینکه جهنم خودومون رو بسازن، چون ظاهرا بهش احتیاج داریم.
تو هر کاری به اندازه کافی قوی بشی برای خودت دشمن تراشیدی. برای قهرمان ها هم شیشکی میبندن. جمعیت همیشه منتظره قهرمان زمین بخوره تا بتونه بکشتش به منجلابی که خودش توشه. احمقای زیادی ترور نمیشن؛ ولی یه برنده رو میشه با تفنگی که پستی سفارش دادی هم نفله کرد، یا با شات گان خودش تو یه شهر کوچیک مثل کچام کلکش رو کند ]همینگوی[، یا مثل آدولف و جنده اش، وقتی تو آخرین صفحه ی تاریخشون برلین داشت روی سرشون خراب میشد.
LSD هم میتونه پوست آدمو بکنه ،چونکه با سیستم گارانتی و پست سفارشی و تضمین رضایت سروکار نداری. معلومه که اسید ناجور هم مثل جنده ی ناجور میتونه دخل آدمو بیاره. عرق دست ساز و شراب خونگی هم دوران خودشون رو داشتند. قانون بیماریشو تو بازارهای سیاه سمی سرایت میده. اما اصولا بیشتر تریپ های بد به خاطر اینن که فرد از قبل توسط خود اجتماع تربیت دیده و مسموم شده. اگر آدم نگران اجاره خونه، قسط ماشین، ساعت کار، تحصیلات عالی برای بچه اش، شام دوازده دلاری واسه دوست دخترش و نظر همسایه اش باشه، یا اگه به فکر خدمت زیر پرچم باشه یا تو فکر این باشه کی این هفته چه ماجرایی قراره واسه Brenda Starr پیش بیاد، LSD حتما دیوونه اش میکنه چونکه ،به یک معنی از قبل دیوانه هست و به ضرب و زور میله های عمود و پتک های سنگینی که شعور تفکر انتقادی را ازش گرفته اند، تونسته تا اینجا بر موج جامعه باقی بمونه و فرونره.
تریپ LSD مردی ]یا زنی[  می طلبه که هنوز تو قفس نیفتاده، هنوز ترس بزرگی که جامعه را سر پا نگه میداره کونش نگذاشته. بدبختانه بیشتر مردم شایستگی شون رو به عنوان آدم های آزاد و ساده دست بالا می گیرن، و این اشتباه نسل هیپی ه که به هیچ فرد بالای 30 سالی اعتماد نمی کنه. 30 سال هیچی نیست. بیشتر آدما تا سن 7-8 سالگی درست حسابی گیر افتادن و تربیت شدن. خیلی از جوونا آزاد به نظر میان اما در این در اصل مسئله ی شیمی و انرژی بدنشونه ، نه به خاطر روحیات واقعیشون. من مردای آزاد رو توی عجیبترین جاها ،و در همه ی سن ها دیده ام. مردای آزادی که رفتگر،ماشین دزد یا ماشین شور بودند، زنای آزادی هم دیدم که بیشتر پرستار بودند یا گارسون و در سن های مختلف. یه روح آزاد کم یابه، ولی همین که ببینیش می شناسیش. فقط چونکه حال خوبی داری ،وقتی باهاشی یا نزدیکشی، حال خیلی خوبی داری.
یه تریپ LSD چیزایی نشونت میده که تابع هیچ قانونی نیستند. چیزایی که توی هیچ جزوه ای اشاره ای بهشون نشده و چیزایی که نمیتونی بابتشون به نماینده شورای شهر شکایت کنی. گراس فقط شرایط فعلی جامعه رو قابل تحمل تر میکنه.LSD برای خودش یک جامعه ی جداست. اگه درست تو جامعه بار اومدی باشی ،می تونی راحت از کنار LSD به عنوان یه "داروی توهم زا" بگذری و خیلی راحت فراموشش کنی. اما "توهم" و تعریفش ،بستگی داره که از کدوم قطب کاراتو اداره کنی. اینکه هر اتفاقی که داره در لحظه برات پیش میاد، داره پیش میاد، تبدیل به واقعیت میشه. – میتونه یه فیلم، یه رویا، نزدیکی جنسی، قتل، به قتل رسیدن یا بستنی خوردن باشه.
فقط دروغ هان که بعدا به خورد آدم داده میشن. هرچی اتفاق میفته ،اتفاق میفته. توهم فقط یه کلمه است تو لغتنامه، یه عصاس واسه زیربغل جامعه. وقتی یه مرد داره جون میده، اتفاق برای خودش خیلی واقعیه ،ولی برای بقیه یه بد شانسیه، یه چیزیه که باید از شرش راحت شد. مرده شورا ترتیب همه چیزو میدن.
تا وقتی که دنیا زیر بار بره که همه ی تیکه ها توی کل جا میشن، از اون موقع شاید فرصتی داشته باشیم. هرچیز که یه نفر ببینه واقعیه. یه نیروی خارجی نیاورده بزارش اونجا، قبل از اینکه بدنیا بیاد اونجا بوده، نباید سرزنشش کرد که چرا الان داره میبیندش، و اگر دیوانه شد نباید سرزنشش کرد که چرا سیستم آموزشی و نیروهای معنوی جامعه آنقدر شعور نداشتند که بهش بفهمانند مشاهده و اکتشاف ته ندارد .
این LSD نیست که تریپ بد رو به وجود میاره ،مادرته، ریسس جمهورته، دختر کوچولوی همسایه است، مرد بستنی فروشه که دستاش کثیفه، کلاس زوری جبر و زبان اسپانیاییه، بو گند یه اندونیه تو سال 1926، دماغ گنده ی یه آدمه وقتی که بهت گفتن دماغای گنده زشتن، مسهله، بریگاد آبراهام لینکلنه، آب نباته توتسی روله و مجله ی توتس اند کسپر، ریخت روزولته، 10 سال جون کندن توی یه کارخونه است و اخراج شدن به خاطر 5 دقیقه تاخیر، بشکه ی انیه که کلاس ششم بهت تاریخ درس میداد، سگته که زیر ماشین رفته و یه نفر نیست برات یه کروکیه درست درمون بکشه، یه لیست 30 صفحه ایه 3 مایلیه.
یه تریپ بد؟ رفیق کل این کشور ،کل این دنیا رو یه تریپه بده ،اون وقت تو رو واسه قورت دادن یه قرص یا مکیدن یه تیکه کاغذ میگیرن.
من هنوز روی آبجوام چونکه توی 47 سالگی، تونستن کلی قلاب بهم فرو کنن. کسخلم اگه فک کنم تونستم از همه ی تورهایی که برام انداختن در برم. به نظرم Jeffers خیلی قشنگ گفته، که مراقب تله ها باش رفیق، کی خیلی زیادند. خدا هم یک بار که روی زمین آمد به تله افتاد.
البته که ممکنه بعضی هامون مطمئن نباشن که اون خدابوده باشه، اما هر کی که بود، کلک های ردیفی بلد بود ،اما انگار زیادی حرف می زد. همه میتونن دهنشون رو باز کنن و بی وقفه ور بزنن. حتی Leary، یا خود من.
یکشنبه شب سردیه و آفتاب داره غروب میکنه. بعد از ظهرا چه میشه کرد؟ اگه اسمم لیزا بود میشستم گیسامو شونه میکردم، اما من که لیزا نیستم. اما خوب ، یه مجله نشنال جیوگرافی قدیمی دارم که صفحه هاش یه جوری برق میزنن انگار واقعی ان.ولی خوب ،نیستن. همه تو این ساختمون مست یه گوشه افتادن. یه کندو پر مست. خانوما از بغل پنجره ام رد میشن. یه گوزی ول میدم و از زیر زبون، یه کلمه ی خسته و ملایم، مثل "ان" فش میدم بیرون، بعد هم این صفحه رو از توی ماشین میکشم بیرون. خدمت شما