.::NICOTINE FINGERS::.

انگشتان نیکوتینی

Thursday, August 03, 2006

خوش دارم بگم میگذره ،اصلا دوست دارم بگم خوش میگذره ،اما راستش اینه که نمی گذره ، نه خوش میگذره نه بد....اصلا نمیگذره ،ساعت رو یازده و چهل دقیقه متوقف شده ،یه جا موندم ...دیگه هیچی هیچ تغییری نمی کنه
صبح میشه ، نه هیچ وقت صبح نمیشه ، روز با ظهر شروع میشه و با سحر تموم میشه ، همش هم مثل هم ،امروز هیچ اتفاقی نمیفته که دیروز نیفتاده باشه ،فردا هم قرار نباشه که تکرار شه.دیگه هیچی روزهارو از هم متمایز نمی کنه .ممکنه دیشب یه کم مست تر بودم ،عوضش امشب یه کم نشئه ترم .ولی دیگه هیچی فرق نمیکنه
اینا روزمرگیم نیست...اصلا روزمرگیم این شکلی نیست ...تو روزمرگیم گم نشدم ،چیزی رو تو روزمرگیم گم کردم،چیزی رو بیرون از روزمرگیم .اون چرخ دنده کوچیکه رو که ورش داری کل کارخونه می خوابه...بالاتر از اون ،حرص پول صاب کارخونه رو گم کردم ...برای صاب کارخونه ،دیگه هیچی هیچ فرقی نمیکنه

....زندگیم ،نمیگذره